کاش بدونی برکت دعای تو

تکیه گاه آرزوهای منه

بی تو هر فصل کتاب عمر من

به خزون زندگی رسیدنه

پدرعزیزم روزت مبارک

بعد نوشت:

به بابام میگم :پدر موجودیست که جونشو واسه بچش میده اما ماشینشو نه، امیدوارم بودم تحت تآثیر قرار بگیره که گفت :آخه ماشینش جون بچشو میگیره.
هیچ وقت اینقد قانع نشده بودم.
برای سلامتی همه باباها صلوات

نظرات شما عزیزان:

امیر

ساعت22:47---10 تير 1392

[وب سایت] - [ایمیل]

سلام...
واقعا مطلب جالبی بود...
واقعا...
مخصوصا اون 4 خط آخری...
خیلی قشنگ بود...
راستش من بیماری کمبود حال و حوصله دارم...
برا همین حال نداشتم تمام مطالبت رو بخونم...
میدونم تو هم مثل من مطالبت رو واسه کسی نمینویسی...
برای خودت مینویسی...
پس برات مهم نیست که کسی بخونه یا نه...
مثل من...
بیخیال...
به وبم سر بزن...
و نظر یادت نره...
خواستی تبادل لینک کنی بهم بگو...
تو وبم که میای میخندی و میری...
ولی منم مثل تو...
آخر دلخوشی هام...
پر از غم و اندوهه...
دلنوشت های وبلاگم رو بخون...
خدافس

م صادقي

ساعت10:03---10 خرداد 1392

من ماندم و حلقه طنابی در مشت
با رفتن تو به زندگی کردم پشت
بگذار فردا برسد می شنوی
دیروز غروب ، عاشقی خود را کشت

نام :

آدرس ایمیل:

وب سایت/بلاگ :

متن پیام:

نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: